بر کجای این خاک غریب اشک بریزم

از اشک هایم دست کشیده ام

دستی بر شانه ات

بر نیمکت پارک کنار خانه

وقتی پروانه در گوش گل قصه می گفت

و تو اندوه مرا میان بازوانت نوازش می کردی!

راستی

پروانه که برود

گل که برود

نیمکت که نباشد

بر کجای این خاک غریب

اشک بریزم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.