همیشه از جایی شروع می‌شوی

 

همیشه از جایی شروع می‌شوی


مثلا می‌خندی، با پیراهنی پر از شکوفه‌های لبانت کنارم می‌نشینی!


زبانت را زیر زبانم می‌گذاری!


و مرا به رفتن 


به ماندن 


به چیدن گل‌های پیراهنت وا میداری!


همیشه از جایی شروع می‌شوی


مثلا چشمانم را می گیری، تا یاخته‌هایت را بغل کنم 


نفس نفس بزنم! 


و بگویم 


سوسن؟ 


صنوبر؟


یاس؟


و تو بر گردنم گل بکاری !


همیشه از جایی شروع می شوی که دوستت دارم 

...

....

 


چمدانت را ببند ..

به جای فکر کردن به این کلمات

چمدانت را ببند

به خانه‌ام بیا

دست هایم را به دکمه هایت معرفی کن

و به کبوترهایت اجازه آزادی بده

 یا به دکانی برو

و رژی سرخ با طعم بهارنارنج پیدا کن

در نزدیکی لب‌هایت گم کن مرا

و بگذار درخت درخت جستجویت کنم

یا کفش هایت را در بیاور

و با پای برهنه ، دویدن میان این کلمات را آغاز کن

به جای پیراهن ، بنویس دست

 جای رژ، لب

و به جای فاصله ، اکسیژن تنفس کن

به جای فکر کردن به این کلمات

 پیچ و تاب بده خودت را میان دست‌هایم

و در آغوش بکش مرا ...


هوا که بهتر شود...

هوا که بهتر شود!

کلماتی را که در مشتم پنهان کرده‌ام 

بر سینه ات می‌پاشم

نفست که به شمارش افتاد

چند تایی بر لبت !

چند تایی بر گردنت !

  باقی مانده کلمات را در دستانت  می‌گذارم

 و منتظر ابری می‌نشینم

که به دنبال چتری برای باز شدن است

پنجره‌ای برای خندیدن !

هوا که بهتر شود!

ایستگاه‌های قطار را بیشتر دوست خواهم داشت

و به هر عابر، لبخندی از خواب دیشبت صادر خواهم کرد

اصلا بگذار به احترامشان کلاهم را بردارم

حالا که قرار است هوا بهتر شود

تو بیایی !

و کلماتی بین ما رد و بدل شود که سال‌هاست خواب بوده‌اند

کلماتی که تو را به چای خوردن

میان دو نگاه دعوت می کنند و می ‌گویند :


هوا بهتر است با عاشقانه ای به نام تو !

سال‌هاست به خواب رفته‌ام

سال‌هاست به خواب رفته‌ام

و منتظرم کسی در من بیدار شود

کسی که حالش خوب است

و می تواند زخم‌های مرا به دوش بگیرد

و در خیابان‌های شلوغ بدود

کسی که بتواند چمدانش را ببند

و برای مقصد نامعلومی بلیط رزرو کند

سال‌هاست منتظرم

مردی بیدار شود

و مرا با زنی آشنا کند که آمده است !

 انتظار را در دستانش بگذارم

و برای همیشه بروم  ....