در این ایستگاه
قطار پنج دقیقه توقف دارد
و من به استقبال خودم آمدهام
که این شعر را
در امتداد حرکت
به شهری که تو نیستی نوشته است
و خستگی را از شهری به شهر دیگر
حمل می کند
در چمدانم، رختخوابی دارم
که برای خیابانها
غریبه نیست
و در پاهایم صدها زندان خوابیده است
سیگارم را با فندک خودم روشن میکنم
و در ایستگاه آخر
خودم را در آغوش می کشم
به خودم میگویم
من مردی خسته ام !
پ.ن : مسافرین محترم هنگام ترک قطار وسایل ارزشمند خود را فراموش نکنید