دوست داشتنت از لبان زخمیات شروع شد
از قتلگاه هزار و سیصد و شصت قناری
و میدانستی!
دیوانه می شوم از بوی خون
و در میدان سینههایت خونهای بیشتری خواهم ریخت
می دانستی!
سرخی، خوابهای چندین ساله ام را بیدار خواهد کرد
و برای پیدا کردنت
گوزن گوزن
گله های سیبری را جستجو خواهم کرد
از قبیلهات
به چادرم خواهم آورد
و با صورت زخمی
به سراغ لبانت خواهم رفت
دوست داشتنت از لبان زخمیات شروع شد
از سرخی
از خون ...